سلام به همه عزيزان
اميدوارم تو اين پست يه عزيزي بتونه راهنماييم كنه سر عقل بيام
من شش ماهه كه تو دوران عقد هستم.همسرم فرد غريبه اي هست و آشنايي ما از طريق اشنايي مادرهامون بوده
همسرم عاشق من هست و خيلي دوستم داره منم همينطور .طوري به هم وابسته شديم كه هر روز بايد همو ببينيم
حس ميكنم هر چي داره ميگذره وابستگي من خيلي بيشتر شده نسبت به همسرم
ادم حسود يا بد دلي نيستم يا تا الان نبودم ولي يكسري اتفاق هاي كوچيكي باعث شده يه سري ناراحتي هايي بينمون پيش بياد.
مثلا وابستگي زيادش نسبت به پدر يا مادرش .
ميدونم وظيفه هر فرزندي احترام به والدين ولي حساس شدم يا ...
نميدونم .!!!
همسرم منو كامل ترين ميدونه براي زندگي ولي چرا جديدا همش حس ميكنم خيلي ازش دورم و تنهام.مثل قديم ديگه اون حس ارامشو ندارم كنارش .فكر ميكنم شايد بهم خيانت كنه
آة خدايا يكي كمك كنه.ميدونم همه اين فكرام پوچ و الكي
من عاشق همسرم هستم اونم همينطور ولي چرا تو روابط اخيرمون من انقدر سرد شدم.
چند باري هم بهم گفته.ميترسم اين رفتاراي اخيرم به زندگي ايندمون لطمه بزنه
اساتيد كمكم كنيد تا دلم دوباره گرم بشه و حس خوشبختي كنار خودم بهش بدم.